کد مطلب:28123 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

حج گزاری عایشه به هنگام محاصره عثمان












1247. تاریخ المدینة - به نقل از یحیی بن سعید انصاری -:عمویم برایم نقل كرد كه:نزد عایشه بودم و عثمان در محاصره بود. مردم [ نیز] آماده حج می شدند. مروان آمد و گفت: ای مادر مؤمنان! امیر مؤمنان (عثمان ) به تو سلام و رحمت خداوند را می رساند و می گوید: مردم را از من باز گردان كه هر چه بگویی، می كنم. امّا عایشه پاسخ نداد.

مروان، در حالی كه باز می گشت، شعر ربیع بن زیاد عَبْسی را مَثَل آورْد:

و قیس، شهرها را بر ضدّ من بر افروخت

و چون زبانه كشید، از یاری ام باز ایستاد.

عایشه گفت: او را باز گردانید. پس، او را باز گرداندیم.

عایشه، در حالی كه جوالی در دستش بود و آن را اصلاح می كرد، گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم رفیقت ( عثمان ) - همو كه از نزدش آمده ای -، در این جوالم بود و درِ آن را می بستم و در دریا می انداختم.[1].

1248. تاریخ الیعقوبی: مروان به نزد عایشه آمد و گفت: ای مادر مؤمنان! كاش به اصلاح میان این مرد با مردم برمی خاستی!

گفت: من، بارَم را بسته ام و عازم حجّم.

گفت: در برابر هر درهمی كه هزینه كرده ای، دو درهم به تو پرداخته می شود.

گفت: گویی تو می پنداری كه من درباره رفیقت (عثمان )، تردید دارم! آگاه باش كه به خدا سوگند، دوست داشتم او تكّه تكّه شده در جوالی از این جوال هایم بود و من می توانستم او را حمل كنم تا در دریایش بیفكنم.[2].

1249. الفتوح: عایشه قصد حج كرد و پیش از آن، میان او و عثمان، بگو مگویی بود؛ زیرا عثمان، روزی و سهم مقرّر عایشه را به تأخیر انداخته و آن را به وقتی دیگر موكول كرده بود.

عایشه [ نیز] خشمناك شده و گفته بود: ای عثمان! امانتی را كه در نزد تو بود، خوردی و بر رعیّتت تنگ گرفتی و اشرار خاندانت را بر آنان مسلّط كردی. خداوند، آب را از آسمان به تو نرسانَد و بركت زمین را از تو محروم بدارد! به خدا سوگند كه اگر نمازهای پنجگانه[ ات] نبود، گروهی با پوشش و سلاح به سویت می آمدند و تو را چون شتر نر، ذبح می كردند.

عثمان [ نیز] به او گفت: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیًْا وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّ خِلِینَ؛[3] خداوند برای كسانی كه كفر ورزیدند، زنان نوح و لوط را مَثَل آورده كه هر دو، در نكاح دو بنده از شایستگان ما بودند و به آن دو خیانت كردند و كاری از دست شوهرانشان در برابر [ عذاب] خدا ساخته نبود، و گفته شد: همراه داخل شوندگان، داخل آتش شوید».[4] 1250. الفتوح - در یادكردِ بیرون رفتن عایشه [ از مدینه] به قصد حج و سخنان او، هنگامی كه عثمان در محاصره و نزدیك كشته شدن بود -:... سپس عایشه به قصد مكّه بیرون رفت و ابن عبّاس را دید. به او گفت: ای ابن عبّاس! به تو عقل و زبان داده شده است. پس مبادا مردم را از كشتن این طغیانگر، عثمان، باز داری. من می دانم كه او بلای خاندانش می شود، آن گونه كه ابو سفیان در ماجرای بدر، گروهش را دچار بلا ساخت.[5].

1251. تاریخ الطبری - به نقل از ابن عبّاس -:عثمان به من گفت: خالد بن عاص بن هشام را بر مكّه گمارده ام و خبر آنچه مردم كرده اند، به مكّیان رسیده است. می ترسم كه او را از برگزاری حج، باز دارند و او نیز نپذیرد و با آنان در حرم خدایعزوجل و محلّ امن الهی بجنگد؛ در حالی كه مردم از دورترین نقطه ها می آیند تا شاهد منافع خود باشند. از این رو به نظرم رسید كه سرپرستی امور حج را به تو بسپارم....

ابن عبّاس، بیرون آمد و در صُلصُل[6] بر عایشه گذشت.

عایشه گفت: ای ابن عبّاس! تو را به خدا سوگند می دهم كه مبادا این مرد را با زبانِ گویایت رها كنی و مردم را درباره اش به تردید اندازی؛ زیرا مردمْ درباره او بینا گشته و راه خود را به روشنی یافته اند و از هر سو به كاری كه مقدّر و حتمی شده، گرد آمده اند و دیدم كه طلحة بن عبید اللَّه، كلیدهای بیت المال و خزانه را تحویل گرفته است و اگر او خلیفه شود، به سیره پسر عمویش ابو بكر رفتار می كند.

ابن عبّاس می گوید: گفتم: ای مادر! اگر بر سر این مردْ بلایی بیاید، مردم جز به سَرور ما [ علی علیه السلام] روی نمی آورند.

گفت: بس كن، كه من نمی خواهم با تو كشمكش و ستیزه كنم.[7].

1252. تاریخ الطبری - به نقل از عبید بن عمرو قرشی -:عایشه [ از مدینه ]بیرون رفت، در حالی كه عثمان در محاصره بود. در مكّه مردی به نام اخضر به نزدش آمد. عایشه به او گفت: مردم چه كردند؟

گفت: عثمان، مصریان را كشت.

گفت: إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون! آیا گروهی را كه به طلب حق آمده اند و به انكار ظلم برخاسته اند، می كشد؟! به خدا سوگند، به این كار، رضایت نمی دهیم.

سپس شخص دیگری آمد. عایشه از او پرسید:مردم چه كردند؟

گفت: مصریان، عثمان را كشتند.

گفت: شگفتا از اخضر! مقتول را قاتل پنداشته است!

از این رو، به اخضر، مَثَل می زنند و می گویند: «دروغگوتر از اخضر».[8].

1253. تاریخ الیعقوبی: عایشه در مكّه بود. او پیش از كشته شدن عثمان، از مدینه بیرون آمده بود. چون حجّش را به پایان برد، باز گشت و در میان راه به ابن اُمّ كِلاب برخورد. به او گفت: عثمان چه كرد؟

گفت: كشته شد.

گفت: از رحمت خدا دور باشد!

[ سپس ] و پرسید: مردم با چه كسی بیعت كردند؟

گفت: با طلحه.

گفت: به خوب كسی رسید، صاحب انگشت [ كه در جهاد، قطع شد].

سپس كس دیگری او را دید. از او نیز پرسید كه مردم چه كردند؟

گفت: با علی علیه السلام بیعت كردند.

گفت: به خدا سوگند، به خاطرم نمی رسید كه كار به این جا بكشد.[9].

1254. تاریخ الطبری - به نقل از اسد بن عبد اللَّه، از عالِمی كه محضرش را درك كرده بود -:چون عایشه در راه بازگشت از مكّه به سَرِف[10] رسید، عبد بن اُمّ كلاب[11]. 514) او را دید. عایشه به وی گفت: چه خبر؟

گفت: عثمان را كشتند و هشت روز درنگ كردند.

پرسید: سپس چه كردند؟

گفت: اهالی مدینه اجتماع كردند و كارشان سرانجامی نیك یافت. آنان بر علی بن ابی طالب علیه السلام اتّفاق كردند.

گفت: اگر كار برای سَرورت به انجام رسد، خدا كند كه این [ آسمان] بر این [ زمین ]فرود آید! مرا باز گردانید، مرا باز گردانید.

آن گاه به سوی مكّه باز گشت و می گفت:به خدا سوگند، عثمانْ مظلومانه كشته شد. به خدا سوگند، به خونخواهی اش برمی خیزم.

ابن امّ كلاب گفت: برای چه؟ به خدا سوگند، تو نخستین كسی هستی كه سخن خود را تغییر می دهی و تو بودی كه می گفتی: پیر خِرِفت را بكُشید كه كافر شده است!

[عایشه] گفت: آنها او را توبه دادند؛ سپس وی را كشتند. من گفتم و آنان گفتند، و گفته اكنونم، از گفته پیشینم بهتر است.

ابن امّ كلاب به وی گفت:

از تو تصمیم و از تو تغییر است.

از تو باد و از تو باران است.

به قتل خلیفه فرمان دادی

آن هنگام كه گفتی كفر ورزیده است.

پس بپذیر كه در قتل عثمان، از تو اطاعت كردیم.

قاتلش نزد ما كسی است كه فرمان داد.[12].









    1. تاریخ المدینة:1172/4. نیز، ر. ك:أنساب الأشراف: 192/6، الطبقات الكبری:36/5.
    2. تاریخ الیعقوبی:175/2. نیز، ر. ك:الإیضاح:264.
    3. تحریم، آیه 10.
    4. الفتوح:421/2.
    5. الفتوح:422/2، أنساب الأشراف: 193/6، الجمل:149.
    6. صُلصُل، مكانی در هفت میلی مدینه است كه در سال فتح مكّه، محلّ فرود آمدن پیامبرصلی الله علیه وآله در روز بیرون آمدنش از مدینه به سوی مكّه بود. (تاج العروس:ماده «صلل»)
    7. تاریخ الطبری:407/4، شرح نهج البلاغة:6/10.
    8. تاریخ الطبری:449/4.
    9. تاریخ الیعقوبی:180/2، أنساب الأشراف: 18/3، شرح نهج البلاغة:215/6.
    10. سَرِف، محلّی در شش میلی مكّه است. هفت، نُه و دوازده میلی نیز گفته شده است. پیامبر خدا در این محل با میمونه، دختر حارث، ازدواج كرد. (معجم البلدان: 212/3)
    11. او عبد بن ابی سلمه است كه به مادرش نسبت داده می شود.
    12. تاریخ الطبری:458/4، الكامل فی التاریخ:312/2، الإمامة و السیاسة:71/1.